درس‌های یک اسباب کشی جان کاه – ۲

جای زخم پشت سرش را نشانم داد که یادگار همین تصادف آخرش بود. بین خط و خش‌های پشت گردن و سرش چشمم خورد به ردی که از همه بزرگتر بود و گمان کردم منظورش به همان است. دستش را نشانم … ادامه