آلیس در سرزمین عجایب – ۲

«درخت هر چه پربارتر، سربه زیر تر»

این را معلم ریاضی‌مان در اولین جلسه‌ای که با ما داشت گفت. روزهای اولی بود که وارد دبیرستان شده بودیم و قرار بود هرکدام‌مان دکتر و مهندسی شویم برای خودمان. می خواست برای‌مان خط و نشان بکشد که از همین حالا حواستان باشد. می‌خواست بگوید خودتان را نگیرید و تواضع داشته باشید. روزهای دیگر و از معلم‌های دیگر هم شبیه این جمله‌ را شنیدیم. همگی از ما یک چیز می‌خواستند: سرتق نباشیم و سرکشی نکنیم.

در فرهنگ ما با تجربه چند هزار ساله، از این ضرب المثل‌ها زیاد است. فرهنگی که باور دارد آدمی با علم ارزش پیدا می‌کند و علم با اخلاق. فرهنگی که عالم عامل یا به قول سعدی، هنرمند را در صدر می‌نشاند و فرزانگی را در علم و حکمت می‌داند نه در قدرت و مکنت.

این همه قدر و منزلت علم در فرهنگ ما بسیار امید بخش است، اما روی دیگر سکه ترسی است که کمتر به زبان آمده است. ترس از علم بی عمل، ترس از عالم غیروارسته، ترس از نابغه‌ای که نبوغ خود را در راه ناصواب به کار می‌گیرد. شاید همین ترس است که میان نابغه و مردم عادی فاصله می‌اندازد و اجازه نمی‌دهد نابغه هر طور که می‌خواهد و می‌تواند در جامعه عرض اندام کند و الگو قرار بگیرد. چرا که خوب می‌دانیم ویرانگری روی دیگر نبوغ و خلاقیت است. نابغه‌ای که طرحی نو درمی‌اندازد، ساختاری کهنه را فرومی‌ریزد و بنیانی را از ریشه برمی‌کند. برای همین است که در فرهنگ سنتی ما، تهذیب بر تعلیم تقدم دارد. مکتب‌خانه‌ها با همه معایبی که داشتند، اول زمینه اخلاقی علم را فراهم می‌کردند و بعد بذر علم در آن می‌کاشتند. شاید مهم‌ترین آفتی هم که از نظر معلم‌های آن زمان ما و نیز معاونان امروز وزارت آموزش و پرورش متوجه مدارس تیزهوشان است، از همین جا ریشه می‌گیرد که دانش‌آموزان این مدارس همان کسانی هستند که می‌توانند دنیا را تغییر دهند. این همه ترس از جداسازی دانش آموزان تیزهوش از دیگران برای آن است که مبادا به توهم نابغه بودن، دیگر هیچ خدایی را بنده نباشند و در هیچ چارچوبی نگنجند. از این که خدای نکرده، تیغ تیز علم در کف زنگی مست بیفتد.

منکر آفت‌های مدارس تیزهوشان نیستم. من هم دیده‌ام که برخی از همین دانش‌آموزان چطور احساس می‌کنند از دماغ فیل افتاده‌‌اند و چطور خود را یک سر و گردن از دیگران و حتی معلم‌هایشان برتر می‌بینند. ولی مگر باید به جای حل، صورت مسأله را پاک کرد؟! اگر خواهان پیشرفت و توسعه همه جانبه‌ایم، باید ریسک آن را هم بپذیریم. و صد البته از آفت‌ها و خطرهای آن بپرهیزیم. راهش این نیست که درِ این گونه مدارس را تخته کنیم. باید بگردیم و از هرجا که ضربه می‌خوریم و برای هر ضعفی که داریم، درمانی بیابیم. با تکیه بر همان فرهنگ چند هزار ساله، هر که استعداد بیشتری دارد، بیشتر محتاج هدایت و تربیت است. نمی‌توان به صرف خطری که در کمین اوست، یا احساس و توهمی که دارد، او را از رسیدن به مدارج علمی محروم کرد. باید بپذیریم که در جامعه ما همه هم قد نیستیم. برخی کوتوله و معدودی هم قد بلند اند. نباید آن‌هایی را که یک سروگردن بلندتر از دیگران اند، وادار کنیم روی زانو راه بروند. کسانی با چنین نبوغ و خلاقیتی، به جای آن که ویرانگر تلقی‌شوند، می‌توانند الگو باشند، می‌توانند پیشرو و رهبر باشند، پس به تربیت و پرورش بیشتر از آموزش نیاز دارند. مشکل از گیرنده‌های آن‌ها نیست، ما باید در برنامه‌هایی که برایشان می‌نویسیم تجدید نظر کنیم.

heart