حوالی بیست سالگیام بود؛ اواخر سال هفتم حوزه، درست وقتی همه روزهایم از طلوع تا غروب صرف فقه و اصول میشد. انتقال از متنهای سادهتری مانند لمعه و الموجز و… به رسائل و مکاسب شیخ انصاری، پله بلندی بود و … ادامه …
زندگی حکایت با هم بودن آدمهاست. گاهی این با هم بودن از سر اتفاق است، گاه از بد حادثه و از سر ناچاری. اما گاهی هم چیزهایی هست که آدمها را دور هم جمع میکند؛ باور مشترک، هدف مشترک، دلبستگیهای … ادامه …
تازه وارد نبودیم. سه سال مقدمات و ادبیات عرب خوانده بودیم اما هنوز نمیتوانستیم برویم تبلیغ. در مدرسه ما فقط سالبالاییهایی اجازه داشتند برای تبلیغ کلاسها را تعطیل کنند و بروند که لمعه خوانده بودند. ماه رمضان نزدیک میشد. با … ادامه …