آلیس در سرزمین عجایب – ۳

بچه‌ها سرشار از انرژی و خلاقیت‌اند. به خصوص اگر نسبت به سن و سالشان عقل و هوش بیشتری داشته باشند. کافی است آن‌ها را با مقداری خرت و پرت بی‌مصرف و قیچی و چسب در اتاق تنها بگذارید تا دنیای خیالی بی‌انتهایی با آن‌ها سرهم کنند. مهم‌ترین کارآیی اسباب‌بازی‌ها در جامعه امروز ما، نه آموزش و پرورش خلاقیت کودکان، بلکه مشغول کردن آن‌ها برای درامان ماندن از شر خرابکاری‌های آن‌ها است. یکی از بهترین راه‌کارهای پدرومادرها برای کنترل فرزندانی با ضریب هوشی بالاتر، اگر از رایانه یا کنسول‌های بازی بگذریم ، این است که آن‌ها را با مسائل پیچیده ریاضی یا کتاب‌هایی بالاتر از سنشان مشغول کنند. تعجبی ندارد که قریب به اتفاق دانش‌آموزان تیزهوش در رشته‌های ریاضی و تجربی درس می‌خوانند چون همه از آن‌ها انتظار دارند حتما‍ً دکتر یا مهندس شوند. باور عمومی بر این است که این رشته‌ها به هوش و استعداد بیشتری نیاز دارد و به اصطلاح «حل مسأله» در آن‌ها پیچیده‌تر و قوی‌تر است. برای همین دانش‌آموزان را وامی‌دارند همواره مسأله حل کنند یا کتابی را از ابتدا تا انتها حفظ کنند. اما هیچ‌گاه از آن‌‌ها نمی‌خواهند در حل مسائل واقعی زندگی پیش قدم شوند. چرا که فکر می‌کنند کنجکاوی، انرژی و پرسشگری جوانان و نوجوانان، خود معضلی است که باید کنترل شود. در بهترین شرایط، پس از سال‌ها نگه‌داشتن دانش‌آموزان سرکلاس‌ها و حفظ کردن معلومات بی پایان به آن‌ها اجازه می‌دهند تنها در موضوعاتی که مطلوب ما است تأمل و پژوهش کنند. هیچ‌گاه از خودمان پرسیده‌ایم این نخبگانی که از درک نشدن و مهیا نبودن امکانات و مهاجرت دم می‌زنند، به واقع چه از ما می‌خواهند؟ شاید نباید آن‌ها را کنترل کنیم؟!

بگذارید مسأله را طور دیگری مطرح کنم. اگر به جای کنترل کردن جوانان و نوجوانانِ به اصطلاح تیزهوش با آن‌ها همراه می‌شدیم و به حداقل مشاوره و هدایت بسنده می‌کردیم، شاید وضع ما جور دیگری می‌بود. اگر در کنار رشته‌های ریاضی و تجربی، مدارس تیزهوشان‌مان را طوری سامان می‌دادیم که بچه‌هایی با استعداد و علایق علوم انسانی و هنر هم به آن‌ها راه پیدا کنند و در رشته‌های مورد علاقه خودفعالیت کنند، نه آن‌ها که توقع اجتماعی و فرهنگی برایشان اجبار می‌کند، شاید در آن رشته‌ها هم جهش‌هایی از جنس «انرژی هسته‌ای» و «سلول‌های بنیادین» مشاهده می‌کردیم. در علوم انسانی و همه رشته‌هایی که به نوعی به فرهنگ جامعه مربوط می‌شود، اگر نگوییم بیشتر از صنعت، حداقل به همان اندازه نیازمند حضور و فعالیت نخبگان هستیم. این نیاز را کسی همچون دکتر گلشنی درک می‌کند که پس از سال‌ها تدریس فیزیک در عالی‌ترین سطوح دانشگاهی، حل مسأله پیشرفت ما را در تأسیس رشته فلسفه علم می‌بیند. یا دکتر مشایخی که با وجود شاگرد اولی مهندسی صنایع دانشگاه شریف، ادامه آن را رها می‌کند و تکمیل آموخته‌های خود را در مدیریت و اقتصاد می‌بیند. و سال‌ها بعد اولین دوره مدیریت بازرگانی را در همان دانشگاه راه می‌اندازد و برای دانشگاه صنعتی، دانشکده‌ای انسانی تأسیس می‌کند.

باید باور کنیم تحلیل رفتار انسان‌ها بسیار پیچیده‌تر و مشکل‌تر از حل مسائل ریاضی و فیزیک و شیمی است و هوش و استعداد بیشتری می‌طلبد. عرصه هنر هم زمین بازی بزرگتری پیش پای خلاقیت نوجوانان می‌گذارد که تا جایی که توان دارند در آن بدوند. آن وقت شاید اجازه بدهیم فرزندان‌مان به جای حفظ کردن معلومات بسیار، یا در کنار آن‌ها کتاب‌های تاریخی و رمان بخوانند و از خواندن آن‌ها لذت ببرند. اگر قطب‌نمای زندگی‌شان را درست تنظیم کنیم و نگذاریم کنکورها و رتبه‌بندی دانشگاه‌ها سد راهشان شود، اگر به راستی به دنبال شکوفایی استعداد‌هایشان و درخشش و خوشبختی آن‌ها باشیم، و اگر عرصه فرهنگ را نیازمند توجه همه جانبه بدانیم، شاید بتوانیم در همین سن و سال جوانی برای حل معضلات جامعه از آن‌ها کمک بگیریم و طرحی نو دراندازیم، نه این که صبر کنیم تا گرد پیری بر چهره شان بنشیند.

پاسخ دهید

heart