دربارهٔ اقتباس هاماگوچی از داستان موراکامی در «ماشین مرا بران»

«ماشین مرا بران» اثر هاماگوچی، بر اساس داستان کوتاهی با همین نام اثر موراکامی نویسنده شهیر ژاپنی ساخته شده است. موراکامی نویسنده معروفی است که در ژاپن و جهان طرفداران دوآتشه زیادی دارد و به قول هاماگوچی در ژاپن به طرفداران او موراکامی-ایست می‌گویند. اما آیا دلیل اقبال زیاد به این فیلم، شهرت و اشتیاق مخاطب به نام و اثر موراکامی است؟

هاماگوچی خودش می‌گوید که این فیلم را به سفارش تهیه‌کننده ساخته، که احتمالا اوضاع بازار فیلم و جشنواره‌ها را مناسب برای اثری اقتباسی از موراکامی تشخیص داده است. موراکامی هم که در سال‌های گذشته نظر مساعدی برای اقتباس از آثارش نداشت، در برابر پیشنهاد هاماگوچی مقاومت چندانی نشان نمی‌دهد و گویا از دیدن این فیلم هم ابراز رضایت کرده است. با همهٔ این اوصاف بهتر است فارغ از حواشی به متن اثر و توفیق آن در اقتباس از دنیای داستان موراکامی بپردازیم.

داستان موراکامی بر سه رابطه دو تایی بنا شده است؛ یکی رابطه کافوکو-اوتو (همسرش)، دوم کافوکو-میساکی (رانندهٔ زنِ جوانش) و سوم کافوکو-تاکاتسوکی (بازیگر و همکار همسرش). البته به رابطه دوم می‌توان وابستگی کافوکو به ماشینش را هم اضافه کرد. در داستان موراکامی، محور قصه رابطه دوم یعنی استخدام رانندهٔ زن جوان و اعتماد به کارش، گفتگوهای پراکنده، و صمیمیتی است که کافوکو را وادار می‌کند در مورد دو رابطه دیگرش با او حرف بزند و افکار و احساساتش را در مورد آن دو نفر بروز دهد. در فیلم هاماگوچی نیز ما شاهد این سه رابطه هستیم، ولی دیگر محور داستان یکی از آن‌ها نیست و حتی موقعیت شکل‌گیری و گسترش روابط و دنیای داستان نیز تغییر می‌کند.

فارغ از جزئیاتی مثل رنگ ماشین ساب که در داستان زرد و در فیلم قرمز شده؛ یا اینکه به نظر می‌رسد در داستان سقف ماشین از نوعی است که کامل برداشته می‌شود؛ و یا مواردی مثل سن تاکاتسوکی که در داستان تنها پنج‌شش سال از کافوکو کوچک‌تر باشد و بازیگر چندان مشهوری هم نیست که بخواهد سوژه عکاسی کسی باشد؛ روند گسترش قصه و روابط در فیلم هاماگوچی، مسیری متفاوتی از داستان طی می‌کند.

در داستان موراکامی، رابطه کافوکو با همسرش، همانند چشمش، دارای نقطه کوری است که چند سال بعد از مرگ او هم‌چنان آزارش می‌دهد و برای فهم بدقلقی‌های او بعد از مرگ فرزندشان (در فیلم می‌گوید پنج‌ساله بوده، ولی در داستان سه ماه بعد از تولد اتفاق افتاده) کافوکو را به دوستی و میگساری با تاکاتسوکی می‌کشاند. در گفتگوی میان این دو نفر که از هر چیزی سخن می‌گویند، بحث به اوتو و شگفت‌انگیزی او می‌کشد؛ بویی از یک رابطهٔ فراتر از همکاری حرفه‌ای به مشام می‌رسد، ولی هیچ‌وقت به آن تصریح نمی‌شود. حال آنکه هاماگوچی این رابطه را به فصل مجزایی در ابتدای اثرش تبدیل کرده است که به زعم بسیاری کمک چندانی به ساختار اثر نمی‌کند. فارغ از اینکه این بخش ابتدایی و مفصل، نقش پررنگی در مدت‌زمان طولانی و غیرعادی اثر دارد؛ باید پرسید که رمزگشایی از نقطهٔ کور رابطهٔ کافوکو و همسرش، که یکی از مضامین ویژهٔ داستان موراکامی است و تناظرش با مشکل چشم کافوکو، وجه استعاری خاصی به اثر بخشیده؛ سبب سقوط کیفیت هنری فیلم شده یا آن را ارتقاء داده است؟! علاوه بر آن، این افشاگری و پرده‌دری، چه تأثیری بر رابطه کافوکو و تاکاتسوکی و گفتگوهای آنها گذاشته است؟ در داستان موراکامی، گفتگوهای این دو نفر، چندپهلو و حاوی لایه‌های استعاری است، ولی در فیلم چنین قابلیتی به خاطر آن رمزگشایی از دست رفته است.

در داستان، خبری از جشنواره تئاتر و سفر کافوکو و به تبع آن استخدام راننده برای کافوکو –با آن دلیل مسخره- نیست. کافوکو به دلیل بدمستی و تصادف، چند ماهی از رانندگی محروم است و مجبور است راننده استخدام کند؛ ضمن اینکه این تصادف باعث شده، مشکل نقطه کور چشمش را دریابد. اینکه هاماگوچی با جشنواره تئاتر و ضرورت اجرای نمایش‌نامه دایی وانیای چخوف، بخواهد به حضور این متن و در هم‌تنیدگی آن با شخصیت‌ها و روابط ضریب بدهد، کاملا قابل فهم است؛ اما اینکه آغاز یک رابطهٔ کلیدی یعنی کافوکو و میساکی (راننده زن جوان) چنین سست بنا شود، جای پرسش بعدی است!

در فیلم هاماگوچی، خط محوری برای چینش وقایع و روابط، به جای رابطهٔ کافوکو-میساکی، جای خود را نوار کاست دیالوگ‌های دایی وانیا داده است؛ ولی این محور آن‌طور که باید ارتباط مضمونی و وثیقی با شخصیت‌ها و رابطه‌ها برقرار نمی‌کند و در ادامه، با پررنگ شدن رابطه کافوکو با راننده‌اش، محوریت داستان جابجا شده و با آن سفر جاده‌ای طولانی به روستای مادری میساکی (در داستان موراکامی این اتفاق روی نمی‌دهد) جای این پرسش هست که این تأکید و عمیق شدن بر چه پایه‌ای استوار است؟

در نمایش‌نامه دایی وانیا، ما با یک خانوادهٔ فئودال و زمین‌دار روبرو هستیم که داماد خانواده پروفسور و استادی قابل احترام است؛ اما زندگی او از درآمد این زمین‌ها تأمین می‌شود. به زعم دایی‌وانیا او مفت‌خور و تن‌پروری بیش نیست. فارغ از اینکه روابط دوتایی موجود در این متن نمایشی با شخصیت‌های داستان موراکامی مطابقت دارد؛ تم اصلی متن چخوف را می‌توان در جمله‌ای که موراکامی هم بر آن تأکید می‌کند، خلاصه نمود: (نقل به مضمون) «برای فهم و شناخت دیگری، باید ابتدا به خودت بنگری و خودت را بشناسی.»

اگر آثار موراکامی را دنبال کرده باشید، این بن‌مایه‌ها که مخاطب را به خویشتن خویش بر می‌گرداند، و سبب هر چیزی را در درون انسان دنبال می‌کند؛ در آثار او فراوان است. به نظر می‌رسد دلیل ارجاع موراکامی در داستانش به دایی وانیا، همین مضمون باشد، و اینکه شخصیت اصلی بازیگر و کارگردان تئاتر در نظر گرفته شده، و به نوعی دچار از خود بیگانگی و فرار از خود در اثر بازی در نقش‌های مختلف شده است؛ به دلیل تأکید بر همین موضوع است. حتی موراکامی در داستانش، رابطه گرفتن با تاکاتسوکی توسط کافوکو را نوعی نقش بازی کردن برای کشف مشکل روحی همسرش می‌داند و جای جای متن بر جزئیات این نقش‌آفرینی در تکان دادن سر، یا همراهی در نوشیدن تأکید می‌کند. حال آنکه در فیلم هاماگوچی، شاهد چنین ارتباط وثیقی میان متن دایی وانیا و دنیای اثر نیستیم؛ علی‌رغم اینکه با توجه به موقعیتِ مبسوط اجرای این متن، در قالب یک فستیوال، و جزئی‌نگری در انتخاب بازیگران، و خلاقیت در بهره‌گیری از بازیگران چندزبانه و حتی بی‌زبان؛ بستر کافی برای چنین مهمی کاملا فراهم بوده است. این تم در یک‌سوم پایانی فیلم، با آن سفر جاده‌ای طولانی، جای خود را به بخشش خود در مرگ عزیزان از دست رفته می‌دهد، که داستان موراکامی فاقد آن است. البته اینکه فیلم حاوی مضامین متفاوت از داستان باشد، جای خرده ندارد؛ بلکه ایراد اینجاست که این مضمون متفاوت باید داستان را ارتقا دهد، و در عین حال خللی به انسجام روایی و فرمی اثر وارد نسازد. در حالی که در همین بخش فوق‌الذکر دلیل پرهیز کافوکو از ایفای نقش دایی‌وانیا و دلیلش برای پذیرش نقش بعد از این سفر، محل پرسش مخاطب است.

در داستان موراکامی، رابطه دایی وانیا و خواهرزاده‌اش سونیا، کاملا بر رابطه کافوکو و راننده‌اش میساکی، قابل تطبیق و فهمیدنی از آب درآمده؛ و پایان نمایش‌نامه و داستان، هماهنگ و فرود مطلوبی دارند. ولی در پایان فیلم هاماگوچی، با اینکه با اجرای صحنه پایانی دایی وانیا تمام می‌شود؛ درک و دریافت هماهنگی برای مخاطب حاصل نمی‌شود.

با این توضیحات اگر بخواهم به پرسش ابتدای متن پاسخی بدهم، خواهم گفت هاماگوچی به اعتراف خودش به وجه بازاری اقتباس از آثار موراکامی، بیش از لوازم چنین اقتباسی پایبند بوده؛ وإلا حتی برای به دست آوردن دل طرفداران پر و پا قرص او هم که شده، وفاداری بیشتری به روح آثار موراکامی نشان می‌داد؛ و از همین باب مخاطب بیگانه با آثار موراکامی نیز انسجام بیشتری در اثرش مشاهده می‌نمود.

heart